-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آن میر دروغین بین با اسپک و با زینک شنگینک و منگینک سربسته به زرینک
2 چون منکر مرگست او گوید که اجل کو کو مرگ آیدش از شش سو گوید که منم اینک
3 گوید اجلش کای خر کو آن همه کر و فر وان سبلت و آن بینی وان کبرک و آن کینک
4 کو شاهد و کو شادی مفرش به کیان دادی خشتست تو را بالین خاکست نهالینک
5 ترک خور و خفتن گو رو دین حقیقی جو تا میر ابد باشی بیرسمک و آیینک
6 بیجان مکن این جان را سرگین مکن این نان را ای آنک فکندی تو در در تک سرگینک
7 ما بسته سرگین دان از بهر دریم ای جان بشکسته شو و در جو ای سرکش خودبینک
8 چون مرد خدابینی مردی کن و خدمت کن چون رنج و بلا بینی در رخ مفکن چینک
9 این هجو منست ای تن وان میر منم هم من تا چند سخن گفتن از سینک و از شینک
10 شمس الحق تبریزی خود آب حیاتی تو وان آب کجا یابد جز دیده نمگینک