این کرد پریچهره ندانم که چه از شمس مغربی غزل 52

شمس مغربی

آثار شمس مغربی

شمس مغربی

این کرد پریچهره ندانم که چه کرد است

1 این کرد پریچهره ندانم که چه کرد است کز جمله خوبان جهان کوی ببرده است

2 موسی کلیم است که دارد ید بیضا عیسی است کزو زنده شود هر که نمرده است

3 چون چرخ برقص است و چو خورشید فروزان کز پرتو رویش شود آنکس که فسرده است

4 او را نتوان گفت که از آدم و حواست کس شکل چنین ز آدم و حوا نشمرده است

5 یغمای دل خلق جهان میکند این کرد ماننده ترکان همگی باز دو برده است

6 با حسن رخش حسن خلایق همه هیچست با لعل لبش جام مصفا همه درد است

7 هر دل که براو نقش جهان بود منقّش نقش رخ او آمده آنرا بسترد داشت

8 کس نیست که نقش رخ خودرا بچنین کرد در راه هوا جمله بکلّی نسپرده است

9 ای مغربی از دلبر خود کوی سخن را کاو نه عرب و نه عجم و رومی و کرد است

عکس نوشته
کامنت
comment