-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خلقیست غافل اینجا از کشتن و درودن چون خوشه های گندم صد چشم و یک غنودن
2 گل کردن حقیقت چندین مجاز جوشاند بر خویش پرده ها بست این نغمه از سرودن
3 گر نوبهار هستی این رنگ جلوه دارد نتوان زد از خجالت گل بر سر نمودن
4 آن به که همچو طاووس از بیضه بر نیایی چشم هزار دامست در راه پر گشودن
5 رفع صداع هستی در سجده صندلی داشت بر عافیت تنیدیم آخر زجبهه سودن
6 گوش از فسانهٔ ما پیش از تمیز بربند حرف زبان شمعیم داغ دل شنودن
7 ای حرص جبههواری عرض حیا نگهدار تاکی به رنگ سوهان سرتا قدم ربودن
8 سیلاب خانه اینجا تشویش رفت و در بست غارتگری ندارد آیینه جز زدودن
9 تحقیق موج بیآب صورت نمیپذیرد از خویش نیز خالیست آغوش بیتو بودن
10 بر رشتهٔ تعلق چندین مپیچ بیدل جز درد سر ندارد از موی سر فزودن