1 این جهان پاک خواب کردار است آن شناسد که دلش بیدار است
2 نیکی او به جایگاه بد است شادی او به جای تیمار است
3 چه نشینی بدین جهان هموار؟ که همه کار او نه هموار است
4 کنش او نه خوب و چهرش خوب زشت کردار و خوب دیدار است
1 بینی و گنده دهان داری و نای خایگان غر، هر یکی همچون درای
1 حسودانت را داده بهرام نحس ترا بهره کرده سعادت زواش
1 دریغ! مدحت چون درو آبدار غزل که چابکیش نیاید همی به لفظ پدید
2 اساس طبع ثنایست، بل قویتر ازان ز آلت سخن آمد همی همه مانیذ
1 هرکه نامخت ازگذشت روزگار نیز ناموزد ز هیچ آموزگار