1 مکافات بدی کردن حلالست چو بیجرم از کسی آزرده باشی
2 بدی با او روا باشد ولیکن نکویی کن که با خود کرده باشی
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 جوانی پاکباز پاکرو بود که با پاکیزه رویی در کرو بود
2 چنین خواندم که در دریای اعظم به گردابی درافتادند با هم
1 دلی که عاشق و صابر بود مگر سنگ است ز عشق تا به صبوری هزار فرسنگ است
2 برادران طریقت نصیحتم مکنید که توبه در ره عشق آبگینه بر سنگ است
1 سرو چمن پیش اعتدال تو پست است روی تو بازار آفتاب شکستهست
2 شمع فلک با هزار مشعل انجم پیش وجودت چراغ بازنشستهست
1 بگذشت و چه گویم که چه بر من بگذشت سیلاب محبتم ز دامن بگذشت
2 دستی به دلم فرو کن ای یار عزیز تا تیر ببینی که ز جوشن بگذشت
1 عشقبازی نه من آخر به جهان آوردم یا گناهیست که اول من مسکین کردم
2 تو که از صورت حال دل ما بیخبری غم دل با تو نگویم که ندانی دردم
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به