1 رفت آن که به صبر خود گمان داشتمی اندوه تو را میان جان داشتمی
2 دردا که کنون ز پرده بیرون افتاد آن راز که سالها نهان داشتمی
1 حیف از تو که ارباب سخن را نشناسی از مرغ چمن زاغ و زغن را نشناسی
2 عمریست نفس سوخته ام حیف بسی هست کز مرغ قفس مرغ چمن را نشناسی
1 آرد شبیخون چون هجرت ای ماه گیرد بلندی شبهای کوتاه
2 مجنون محزون گریان بوادی لیلای سرخوش خندان بخرگاه
1 ما را که با تو غیر وفا در میانه نیست بی جرم می کشی تو و هیچت بهانه نیست
2 از دل کدام شب که مرا خون روانه نیست باشم شهید عشق وجزاینم نشانه نیست