1 تا نسرائی سخن دهانت نبود تا نگشائی کمر میانت نبود
2 تا از کمر و سخن نشانت نبود سوگند خورم که این و آنت نبود
1 هر سؤالی کز آن لب سیراب دوش کردم همه بداد جواب
2 گفتمش جز شبت نشاید دید گفت پیدا بشب بود مهتاب
1 الا تا نرگس خوبان همی بر مشتری تابد بودشان در شکنج زلف رخ چون ماه جوشن ور
1 گل نوشکفته است و سرو روان برآمیخته مهر او با روان
2 خرد چهر او برنگارد بدل که دل مهر او باز بندد بجان