- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 انصاف نبود آن رخ دلبند نهان کرد زیرا که نه روییست کز او صبر توان کرد
2 امروز یقین شد که تو محبوب خدایی کز عالم جان این همه دل با تو روان کرد
3 مشتاق تو را کی بود آرام و صبوری هرگز نشنیدم که کسی صبر ز جان کرد
4 تا کوه گرفتم ز فراقت مژهام آب چندان بچکانید که بر سنگ نشان کرد
5 زنهار که از دمدمه کوس رحیلت چون رایت منصور چه دلها خفقان کرد
6 باران به بساط اول این سال ببارید ابر این همه تأخیر که کرد از پی آن کرد
7 تا در نظرت باد صبا عذر بخواهد هر جور که بر طرف چمن باد خزان کرد
8 گل مژده بازآمدنت در چمن انداخت سلطان صبا پر زر مصریش دهان کرد
9 از دامن که تا به در شهر بساطی از سبزه بگسترد و بر او لاله فشان کرد
10 شاید که زمین حله بپوشد که چو سعدی پیرانه سرش دولت روی تو جوان کرد