تا غم نبوده خاطر خرم از اسیر شهرستانی غزل 281

اسیر شهرستانی

آثار اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

تا غم نبوده خاطر خرم نبوده است

1 تا غم نبوده خاطر خرم نبوده است زخم آنقدر نبوده که مرهم نبوده است

2 از باغبان چه دیده گل آرزوی ما درگلشنی شکفته که شبنم نبوده است

3 بی توشه از قلمرو احسان گذشته ایم این سایه هرگز از سر ما کم نبوده است

4 با دانه بهشت چه سازد ندیده دام جایی بهشت بوده که آدم نبوده است

5 رشکم گداخت در چمن وصل او اسیر گویا دلی شکفته که بی غم نبوده است

عکس نوشته
کامنت
comment