1 بود باغ جنان باغ الهی بچین زو کام دل چندان که خواهی
2 بنای این چمن چون مینهادند در فیض الهی را گشادند
3 اگر خواهی که رضوان را کنی داغ تلاش باغبانی کن درین باغ
1 بی روی تو کارم همه با دیده تر بود تا دامن خاک از مژهام لخت جگر بود
2 در گلشن اندیشه به یاد رخ و زلفت هر سو که شدم سنبل و گل تا به کمر بود
1 آتش مزاج من بگذار این عتاب را چین بر جبین ندیده کسی آفتاب را
2 گردون به دوستی نبرد پیچشم ز کار گردد زبون چو رشته دهد باز تاب را
1 ای دل می امید دگر بر تو حرام است کمحوصلهای خون جگر بر تو حرام است
2 نه رنگ وفاداری و نه بوی محبت در پرده شو ای گل که نظر بر تو حرام است