1 بود باغ جنان باغ الهی بچین زو کام دل چندان که خواهی
2 بنای این چمن چون مینهادند در فیض الهی را گشادند
3 اگر خواهی که رضوان را کنی داغ تلاش باغبانی کن درین باغ
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 تا آفت غم لازمه طبع شراب است می بوی خوش و ساغر ما چشم خراب است
2 چون نشکندم دل، که ز پوشیدن رویت آن را که شکستی نرسد، طرف نقاب است
1 دستم ز جام عکس می لالهگون گرفت گل چیدم آنقدر که کفم رنگ خون گرفت
2 ممنون دُرد و صاف حریفان نمیشود چون نرگس آنکه ساغر خالی، شگون گرفت
1 ز نقش کینه چو پاک است لوح سینه ما به دوستی که تو هم دل بشو ز کینه ما
2 ز خیرهچشمی خود سوختم که یار امروز هنوز در عراق است از نگاه دینه ما
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به