آن سرو گل اندام که در زیر قبا از جلال عضد غزل 53

جلال عضد

آثار جلال عضد

جلال عضد

آن سرو گل اندام که در زیر قبا رفت

1 آن سرو گل اندام که در زیر قبا رفت باماش عتابی ست ندانم چه خطا رفت

2 آه از من بیدل که دل سوخته من عمری ست که گم گشت و ندانم که کجا رفت

3 بر باد شد آن جان هوایی که مرا بود از باد هوا آمد و بر باد هوا رفت

4 آورد سلامی و ز ما برد پیامی شامی که شمال آمد و صبحی که صبا رفت

5 هر تیر که در جعبه ما بود فکندیم لیکن چه توان کرد که مجموع خطا رفت

6 ای شمع! بیا تا من و تو زار بگرییم کز آتش دل دوش چه ها بر سر ما رفت

7 دیروز طبیبم چو به بالین من آمد بگریست که این سوخته کارش ز دوا رفت

8 خون جگر سوخته و آه دل سردم این تا به سمک بر شد و آن تا به سما رفت

9 دل در شکن حلقه زلف تو وطن ساخت بیچاره ندانست که در دام بلا رفت

10 از جور رقیبان ز درت دور نگردم تا خلق نگویند که از دست جفا رفت

11 آنان که حدیث از لب شیرین نشنیدند فرهاد چه دانند که بر کوه چرا رفت

12 جان دارم و از باد نسیم تو خریدم جان گرچه شد از دست ولیکن به بها رفت

13 تنها نه جلال از غم سودای تو سر باخت بس سر، که ز سودای تو بر خاک فنا رفت

عکس نوشته
کامنت
comment