- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آن روز که او را غم خونین کفنی بود هر گوشه کجا در ره او همچو منی بود
2 تا مرغ دلم جای بکنج قفسی داشت گویا که نپنداشت بعالم چمنی بود
3 گر دوش ز می تو به شکستم عجبی نیست پیمانه ی می در کف پیمان شکنی بود
4 رفت از بر او هر کسی از تندی خویش جز دل که از آن طره بپایش رسنی بود
5 گفتم کسم آگه نشد از راز چو دیدم افسانه ی من قصه ی هر انجمنی بود
6 با مدعیانت نظری دیدم و مردم تشریف وصال توام آخر کفنی بود
7 تا جان نسپردی نشد آگاه ز حالت پنداشت (سحاب) آنچه تو گفتی سخنی بود