بس عجب دیوانهٔ از عطار نیشابوری الهی نامه 3140

عطار نیشابوری

آثار عطار نیشابوری

عطار نیشابوری

بس عجب دیوانهٔ فرتوت بود

1 بس عجب دیوانهٔ فرتوت بود دایمش نه جامه و نه قوت بود

2 عاشقی خوش بود و مجنونی شگرف غرقهٔ دیرینهٔ این بحر ژرف

3 روز و شب میسوختی از عشق دوست هرکه میسوزد ز عشق او نکوست

4 روزگاری بود تا در صد عنا گرد او میگشت گرداب بلا

5 لاجرم در جملهٔ عمر دراز شادمان دستی بدل ننهاد باز

6 از شراب نامرادی مست بود زیر پای پیل محنت پست بود

7 دایماً میگفت با چشم پر آب ای خدا بازت دهم آخر جواب

8 وقت مردن بیدلی را خواند او پس وصیت کردش و بنشاند او

9 گفت چون جانم برآید از تنم برکش از بهر کفن پیراهنم

10 پیش دل بشکاف از بیرون من پس برون کن این دل پرخون من

11 برکفن بر سنگ گور و خشت و خاک بر خط از خون دلم بنویس پاک

12 کاخر این بیدل جوابت باز داد مرد و مشتی خاک و آبت باز داد

13 مینگنجیدی تو با او در جهان با تو بگذاشت او جهان رفت از میان

14 جانش شب خوش کرد و تن ناشاد شد وز جهان جان ستان آزاد شد

15 گر جهان و جانشود در مفلسی دایماً جان و جهان را تو بسی

16 من چه خواهم کرد پیدا ونهان بی تو ای جان و جهان جان و جهان

17 تامرا از عمر میماند نفس مذهبم الجار ثم الدار بس

عکس نوشته
کامنت
comment