-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 این بگفت و گریه در شد های های اشک غلطان بر رخ او جای جای
2 صدق او هم بر ضمیر میر زد عشق هر دم طرفه دیگی میپزد
3 صدق عاشق بر جمادی میتند چه عجب گر بر دل دانا زند
4 صدق موسی بر عصا و کوه زد بلک بر دریای پر اشکوه زد
5 صدق احمد بر جمال ماه زد بلک بر خورشید رخشان راه زد
6 رو برو آورده هر دو در نفیر گشته گریان هم امیر و هم فقیر
7 ساعتی بسیار چون بگریستند گفت میر او را که خیز ای ارجمند
8 هر چه خواهی از خزانه برگزین گرچه استحقاق داری صد چنین
9 خانه آن تست هر چت میل هست بر گزین خود هر دو عالم اندکست
10 گفت دستوری ندادندم چنین که کنم من این دخیلانه دخول
11 این بهانه کرد و مهره در ربود مانع آن بد کان عطا صادق نبود
12 نه که صادق بود و پاک از غل و خشم شیخ را هر صدق مینامد به چشم
13 گفت فرمانم چنین دادست اله که گدایانه برو نانی بخواه