این از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) مثنوی معنوی 117

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

این بگفت و گریه در شد های های

1 این بگفت و گریه در شد های های اشک غلطان بر رخ او جای جای

2 صدق او هم بر ضمیر میر زد عشق هر دم طرفه دیگی می‌پزد

3 صدق عاشق بر جمادی می‌تند چه عجب گر بر دل دانا زند

4 صدق موسی بر عصا و کوه زد بلک بر دریای پر اشکوه زد

5 صدق احمد بر جمال ماه زد بلک بر خورشید رخشان راه زد

6 رو برو آورده هر دو در نفیر گشته گریان هم امیر و هم فقیر

7 ساعتی بسیار چون بگریستند گفت میر او را که خیز ای ارجمند

8 هر چه خواهی از خزانه برگزین گرچه استحقاق داری صد چنین

9 خانه آن تست هر چت میل هست بر گزین خود هر دو عالم اندکست

10 گفت دستوری ندادندم چنین که کنم من این دخیلانه دخول

11 این بهانه کرد و مهره در ربود مانع آن بد کان عطا صادق نبود

12 نه که صادق بود و پاک از غل و خشم شیخ را هر صدق می‌نامد به چشم

13 گفت فرمانم چنین دادست اله که گدایانه برو نانی بخواه

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر