1 جز عشق نبود هیچ دمساز مرا نی اول و نی آخر و آغاز مرا
2 جان میدهد از درونه آواز مرا کی کاهل راه عشق درباز مرا
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 همرنگ جماعت شو تا لذت جان بینی در کوی خرابات آ تا دردکشان بینی
2 درکش قدح سودا هل تا بشوی رسوا بربند دو چشم سر تا چشم نهان بینی
1 چو سرمست منی ای جان ز درد سر چه غم داری چو آهوی منی ای جان ز شیر نر چه غم داری
2 چو مه روی تو من باشم ز سال و مه چه اندیشی چو شور و شوق من هستت ز شور و شر چه غم داری
1 الا فیالغشق تشریفی و عیدی تعالوا نحو عشق منستزید
2 دعانا من تعالی عن حدود نجیالمحدود بالعین الحدید
1 بوقلمون چند از انکار تو در کف ما چند خلد خار تو
2 یار تو از سر فلک واقف است پس چه بود پیش وی اسرار تو
1 هله هش دار که در شهر دو سه طرارند که به تدبیر کلاه از سر مه بردارند
2 دو سه رندند که هشیاردل و سرمستند که فلک را به یکی عربده در چرخ آرند
1 دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد به زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد
2 در این بازار عطاران مرو هر سو چو بیکاران به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **