- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بود مجنونی همیشه بی کلاه برهنه سر میشدی دایم براه
2 سائلی گفتش که ای شوریده نام برهنه سر از چه میباشی مدام
3 گفت سرپوشیده زن باشد نه مرد این سؤال بد که تو کردی که کرد
4 گفت پایت از چه باری برهنهست گفت ای احمق سری کو یک تنهست
5 چون برهنه میبود این سر مرا پای ازو نبود گرامی تر مرا
6 چون درین ره پای و سر در باختی قدر بی قدری خود بشناختی
7 خویشتن را در میان آوردنت هست سودی با زیان آوردنت