- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بود در شهر کوفه پیرزنی سالخورده ضعیف و ممتحنی
2 بود از اولاد مصطفی و علی ممتحن مانده بیحبیب و ولی
3 کودکی چند زیر دست و یتیم شده قانع ز کربلا به نسیم
4 زال هر روز بامداد پگاه کودکان را فگندی اندر راه
5 آمدی از میان شهر برون دیده از ظلم ظالمان پر خون
6 بر ره کربلا باستادی برکشیدی ز دردِ دل بادی
7 گفتی اطفال را همی بویید وین نکو باد را بینبویید
8 پیشتر زانکه در شود در شهر بر گرید از نسیم مشهد بهر
9 شود از هر دماغی آلوده باد چون گشت شهر پیموده
10 حظ از این باد جمله بردارید سوی نااهل و خصم مگذارید
11 من غلام زنی که از صد مرد بگذرد روز بار و بردابرد
12 قدرِ میر حسین بشناسد از جفاهای خصم نهراسد