دل بود چو دور از در خویشم از سحاب اصفهانی غزل 145

سحاب اصفهانی

آثار سحاب اصفهانی

سحاب اصفهانی

دل بود چو دور از در خویشم به جفا کرد

1 دل بود چو دور از در خویشم به جفا کرد کز ضعف در آن کوی به جا ماند و به جا کرد

2 ز آن روی خطش را نبود آفتی از پی کاین سبزه ی تر نشو و نما ز آب بقا کرد

3 از بهر تسلای دل غیر مرا کشت مقصود وی و مطلب ما هر دو روا کرد

4 صد تیر پی کشتنم افگند ولی من بسمل شدم از حسرت تیری که خطا کرد

5 جز اینکه خموشی بودم پیشه چه چاره چون چاره ی جور تو نه نفرین نه دعا کرد

6 تنها نه همین درد (سحاب) از تو نشد به آن درد کام است که لعل تو دوا کرد

عکس نوشته
کامنت
comment