بزرگی بود می‌گفت و شنود او از عطار نیشابوری

عطار نیشابوری

عطار نیشابوری

عطار نیشابوری

بزرگی بود می‌گفت و شنود او

1 بزرگی بود می‌گفت و شنود او بسی گرد جهان گردیده بود او

2 یکی گفتش که ای دانای دمساز کرا دیدی کزو گوئی سخن باز

3 چنین گفت او که گشتم هفت اقلیم ندیدم در جهان جز یک کس و نیم

4 یکی آن بود مانده در پسی او که نه نیک و نه بد گفت از کسی او

5 ولکین نیمهٔ آن بود کز عز بجز نیکو نگفت از خلق هرگز

6 ترا تانیک و بد همراه باشد نه دل بینا نه جان آگاه باشد

7 ولیکن چون نه این ماند نه آنت بسرّ قدس مشغولست جانت

عکس نوشته