خوش بود یاری و یاری بر کنار از سعدی شیرازی غزل 561

سعدی شیرازی

آثار سعدی شیرازی

سعدی شیرازی

خوش بود یاری و یاری بر کنار سبزه زاری

1 خوش بود یاری و یاری بر کنار سبزه زاری مهربانان روی بر هم وز حسودان برکناری

2 هر که را با دلستانی عیش می‌افتد زمانی گو غنیمت دان که دیگر دیر دیر افتد شکاری

3 راحت جان است رفتن با دلارامی به صحرا عین درمان است گفتن درد دل با غمگساری

4 هر که منظوری ندارد عمر ضایع می‌گذارد اختیار این است دریاب ای که داری اختیاری

5 عیش در عالم نبودی گر نبودی روی زیبا گر نه گل بودی نخواندی بلبلی بر شاخساری

6 بار بی اندازه دارم بر دل از سودای جانان آخر ای بی رحم باری از دلی برگیر باری

7 دانی از بهر چه معنی خاک پایت می‌نباشم تا تو را ننشیند از من بر دل نازک غباری

8 ور تو را با خاکساری سر به صحبت درنیاید بر سر راهت بیفتم تا کنی بر من گذاری

9 زندگانی صرف کردن در طلب حیفی نباشد گر دری خواهد گشودن سهل باشد انتظاری

10 دوستان معذور دارند از جوانمردی و رحمت گر بنالد دردمندی یا بگرید بی‌قراری

11 رفتنش دل می‌رباید گفتنش جان می‌فزاید با چنین حسن و لطافت چون کند پرهیزگاری

12 عمر سعدی گر سر آید در حدیث عشق شاید کاو نخواهد ماند بی شک وین بماند یادگاری

عکس نوشته
کامنت
comment