-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 عید شد هر کس مه نو را مبارکباد کرد هر گرفتاری بطاق ابرویی دل شاد کرد
2 گریه ی مستان ز سوز و ناله ی چنگ صبوح زاهد خلوت نشین را رخنه در اوراد کرد
3 شام عید از جان خود بی او ملالی داشتم آمد آن سرو وز قید هستیم آزاد کرد
4 گرچه کشتن عادت مردم نباشد روز عید جان فدای چشم او کاین شیوه را بنیاد کرد
5 رحمتی بود آنکه آمد بر سرم جلوه کنان این که رفت و همعنان شد با بدان بیداد کرد
6 بنده ی آن سرو آزادم که در گلگشت عید دردمندان را به تشریف عیادت شاد کرد
7 هر سر موی فغانی ناله یی دارد ز شوق گرچه نتواند ز ضعف آن ناتوان فریاد کرد