- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بود درعهد عمر مردی قوی چون ادا کردی نماز معنوی
2 خلق را در پیش خود بنشاندی شعر درمحراب خوش میخواندی
3 خواندن اشعار او بعد از نماز منکران گفتند با فاروق باز
4 گفت پیش او بریدم این زمان پیش او بردندش آخر مردمان
5 چون عمر را دید مرد از جای جست دست او بگرفت و در پیشش نشست
6 گفت فاروقش که تو بعد از نماز شعر خوانی شعرهای دلنواز
7 گفت چیزی می درآید غیبیم همچنان میخوانم از بی عیبیم
8 گفت برخوان مرد شعر آغاز کرد مرغ دل فاروق را پرواز کرد
9 شعر او در ذم نفس خویش بود حکمت باریک و دور اندیش بود
10 سخت دلخوش شد ز شعر او عمر حفظ کرد و باز میگفت آنقدر
11 گفت این شعرم که برخواندی تمام هم عمر این شعر میگوید مدام
12 شعر چون اینست تا بتوانیش جهد باید کرد تا میخوانیش
13 شعر نیک و بد تو از خود میکنی نیک اگر بد میکنی بد میکنی