-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خوش بود عدم هستی ما را که خبر کرد این مایهٔ آشوب و بلا را که خبر کرد
2 خون شد دلم از یاد سرا پردهٔ فطرت ز آسایش جان جور و جفا را که خبر کرد
3 این تن ز کجا راه بسر منزل جان برد این زنده بلا مرده بلا را که خبر کرد
4 آرامگه بیخبری بود بهشتی بیداری و هشیاری ما را که خبر کرد
5 در دایرهٔ کون بغیر از تو نگنجد من چون بمیان آمد و ما را که خبر کرد
6 از کشور وحدت دو جهان چون بدر آمد تقدیر کجا بود قضا را که خبر کرد
7 روزی که الست تو بیار است جهان را هشیاری اصحاب بلا را که خبر کرد
8 عشق تو بهر بیسر و پا راه چسان یافت معمار خرابات فنا را که خبر کرد
9 سودای سخن فیض چسان بر سرش افتاد این پرده در شرم و حیا را که خبر کرد