خوش بود عدم هستی ما را که از فیض کاشانی غزل 267

فیض کاشانی

آثار فیض کاشانی

فیض کاشانی

خوش بود عدم هستی ما را که خبر کرد

1 خوش بود عدم هستی ما را که خبر کرد این مایهٔ آشوب و بلا را که خبر کرد

2 خون شد دلم از یاد سرا پردهٔ فطرت ز آسایش جان جور و جفا را که خبر کرد

3 این تن ز کجا راه بسر منزل جان برد این زنده بلا مرده بلا را که خبر کرد

4 آرامگه بی‌خبری بود بهشتی بیداری و هشیاری ما را که خبر کرد

5 در دایرهٔ کون بغیر از تو نگنجد من چون بمیان آمد و ما را که خبر کرد

6 از کشور وحدت دو جهان چون بدر آمد تقدیر کجا بود قضا را که خبر کرد

7 روزی که الست تو بیار است جهان را هشیاری اصحاب بلا را که خبر کرد

8 عشق تو بهر بی‌سر و پا راه چسان یافت معمار خرابات فنا را که خبر کرد

9 سودای سخن فیض چسان بر سرش افتاد این پرده در شرم و حیا را که خبر کرد

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر