بود شوریده از عطار نیشابوری الهی نامه 3142

عطار نیشابوری

آثار عطار نیشابوری

عطار نیشابوری

بود شوریده دلی دیوانهٔ

1 بود شوریده دلی دیوانهٔ روی کرده در بن ویرانهٔ

2 همچو باران زار برخود میگریست سایلی گفتش که این گریه ز چیست

3 که بمردت گفت دور از تو دلم دل بمرد و سخت تر شد مشکلم

4 گفت دل چون مردت و چون شد زجای گفت چون اندوه بودش با خدای

5 خوش بمرد و دور گشت از من نهان شد بر او و برون رفت از جهان

6 تا بتنهائی مرا حیران گذاشت وین چنین افکنده سر گردان گذاشت

7 ای عجب جائی که آنجا شد دلم رفتن آنجا مینماید مشکلم

8 آرزوی من بدانجا رفتن است لیک ره در قعر دریا رفتن است

9 گر رسم آنجایگه یک روز من وارهم از گریه و از سوز من

10 هرکرا این درد عالم سوز نیست در شبست و هرگز او را روز نیست

11 درد میباید که بی درمان بود تا اگر درمان کنی آسان بود

عکس نوشته
کامنت
comment