-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از دست من گرفت هوا اختیار من خون جگر نهاد هوس در کنار من
2 بر من چو دست یافت گرفت و کشان کشان هر جا که خواست بر دل من مهار من
3 گشتم بسی بکوه و بیابان و شهر و ده اهل دلی نیافتم آید بکار من
4 اغیار بود آنکه مرا یار مینمود هرگز نشد دوچار من آن یار پار من
5 یکبار هم گذر نفتادش باتفاق بختی نمی شود بغلط هم دوچار من
6 یکره مرا بمهر و وفا وعده نکرد در خوشدلی نزد نفسی روزگار من
7 بس کن دلا ز شکوه ره شکر پیش گیر با من هر آنچه کرد نکو کرد یار من
8 میخواستم ز خلق نهان درد خویش را فرمان نمیبرد مژه اشکبار من
9 من چون کنم چو می نتواند نهفت راز آینه ایست فیض دل بی غبار من