از دست من گرفت هوا اختیار از فیض کاشانی غزل 760

فیض کاشانی

فیض کاشانی

فیض کاشانی

از دست من گرفت هوا اختیار من

1 از دست من گرفت هوا اختیار من خون جگر نهاد هوس در کنار من

2 بر من چو دست یافت گرفت و کشان کشان هر جا که خواست بر دل من مهار من

3 گشتم بسی بکوه و بیابان و شهر و ده اهل دلی نیافتم آید بکار من

4 اغیار بود آنکه مرا یار مینمود هرگز نشد دوچار من آن یار پار من

5 یکبار هم گذر نفتادش باتفاق بختی نمی شود بغلط هم دوچار من

6 یکره مرا بمهر و وفا وعده نکرد در خوشدلی نزد نفسی روزگار من

7 بس کن دلا ز شکوه ره شکر پیش گیر با من هر آنچه کرد نکو کرد یار من

8 میخواستم ز خلق نهان درد خویش را فرمان نمیبرد مژه اشکبار من

9 من چون کنم چو می نتواند نهفت راز آینه ایست فیض دل بی غبار من

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر