- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بر دل بیتاب من ساقی می نابی زند کیمیا ساز است و اکسیری بسیمابی زند
2 من ندانم نور یا نار است اندر سینه ام این قدر دانم بیاض او به مهتابی زند
3 بر دل من فطرت خاموش می آرد هجوم ساز از ذوق نوا خود را به مضرابی زند
4 غم مخور نادان که گردون در بیابان کم آب چشمه ها دارد که شبخونی به سیلابی زند
5 ایکه نوشم خورده ئی از تیزی نیشم مرنج نیش هم باید که آدم را رگ خوابی زند