-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مرا دردیست اندر دل، ولی گفتن نمییارم غم دُردانهای دارم ولی سُفتن نمییارم
2 بخواهم گفت حالم با طبیب خویشتن روزی که در دل بیش ازین این درد بنهفتن نمییارم
3 تو وصف حسن آن روی از من حیران چه میپرسی ببین آشوب در عالم که من گفتن نمییارم
4 از آن خاری که افکنده است هجران زیر پهلویم خیالش نیک میداند که من خفتن نمییارم
5 بر من تا نمیآید صبایی از سر کویش دلم چون غنچه پرخون است و بشکفتن نمییارم
6 چو اوقات جلال آشفته میدارد سر زلفش چه شاید کرد با زلفش برآشفتن نمییارم