- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مرا دلیست کا او را نه انتهاست و نه غایت نهایت همه دلها به پیش دوست هدایت
2 چو برزخی که بود در میان ظاهر و باطن میان ختم نبوت فتاده است ولایت
3 ازوست بر همه جانها فروغ تاب تجلی ازوست بر همه دلها ظهور نور هدایت
4 روان او ز تصور گذشته است و تفکر عیان او ز خبر وارهیده است و حکایت
5 علوم او ز طریق تجلی است و تدلی نه از طریقه عقل است و بخت و نقل روایت
6 دلیکه عرش و نظرگاه ذات پاک قدیمست چو ذات پاک قدیم است و بیکران و نهایت
7 زهی ظهور و زهی جلوهگاه مظهر جامع زهی سریر و زهی پادشاه ملک و ولایت
8 بود ز اسم و ز رسم و صفات نعت مجرد برون ز عالم مدحست و دم شکر و شکایت
9 ز بسکه مغربی با دوست گشته است مصاحب صفات دوست در او کرده است جمله سرایت