- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مرا این نغمه مالد دم به دم گوش که بلبل در چمن عیب است خاموش
2 ز لب مهر خموشی زود برگیر زبان را در پس دندان مکن پیر
3 چه خاموشی، چمن را گوش کر نیست فغان عندلیبان بیاثر نیست
4 محیط جسم را نطق است گوهر زبان بی سخن، برگیست بی بر
5 ز دریای سخن، از یک صدف در جهانی را توان کرد از گهر پر
6 سخن روح است و پیکر جوهر جان سخن را هست منت بر سر جان
7 کسی را بر سخن انگشت رد نیست سخن از ملک جان است، از جسد نیست
8 سخن سازد جوان چرخ کهن را چه منتهاست بر گردون سخن را
9 سخن منسوخ بودی گر در ایام نبردی هیچکس را، هیچکس نام
10 سخن را گر قضا از عرصه رُفتی به عالم، کس چه گفتی یا شنفتی
11 زبانی کز سخن بیکار باشد زبان صورت دیوار باشد
12 سخن اصل وجود کاینات است سخن پیرایه ذات و صفات است
13 ز بس طبعم به فکر گلشن افتاد سخن با غنچه در یک پیرهن زاد
14 حدیث گل چنان افسانهام شد که بلبل آمد و پروانهام شد
15 به قمری گفتم از سرو آنقدر من که طوق از منتم سودش به گردن
16 ثناگستر نباشم چون چمن را؟ کند حرف چمن، رنگین سخن را
17 زبانم حرف گل چون کرد آغاز به جای گوش، گل را شد دهن باز
18 حکایت آنقدر گفتم ز بستان که اعضایم شد اجزای گلستان
19 به باغ فکر ازین گلشن ستایی کفی دارم ز گل چیدن حنایی