مرا راحت از زندگی دوش بود از سعدی شیرازی غزل 258

سعدی شیرازی

آثار سعدی شیرازی

سعدی شیرازی

مرا راحت از زندگی دوش بود

1 مرا راحت از زندگی دوش بود که آن ماهرویم در آغوش بود

2 چنان مست دیدار و حیران عشق که دنیا و دینم فراموش بود

3 نگویم می لعل شیرین گوار که زهر از کف دست او نوش بود

4 ندانستم از غایت لطف و حسن که سیم و سمن یا بر و دوش بود

5 به دیدار و گفتار جان پرورش سراپای من دیده و گوش بود

6 نمی‌دانم این شب که چون روز شد کسی باز داند که با هوش بود

7 مؤذن غلط کرد بانگ نماز مگر همچو من مست و مدهوش بود

8 بگفتیم و دشمن بدانست و دوست نماند آن تحمل که سرپوش بود

9 به خوابش مگر دیده‌ای سعدیا زبان در کش امروز کآن دوش بود

10 مبادا که گنجی ببیند فقیر که نتواند از حرص خاموش بود

عکس نوشته
کامنت
comment