- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مرا راحت از زندگی دوش بود که آن ماهرویم در آغوش بود
2 چنان مست دیدار و حیران عشق که دنیا و دینم فراموش بود
3 نگویم می لعل شیرین گوار که زهر از کف دست او نوش بود
4 ندانستم از غایت لطف و حسن که سیم و سمن یا بر و دوش بود
5 به دیدار و گفتار جان پرورش سراپای من دیده و گوش بود
6 نمیدانم این شب که چون روز شد کسی باز داند که با هوش بود
7 مؤذن غلط کرد بانگ نماز مگر همچو من مست و مدهوش بود
8 بگفتیم و دشمن بدانست و دوست نماند آن تحمل که سرپوش بود
9 به خوابش مگر دیدهای سعدیا زبان در کش امروز کآن دوش بود
10 مبادا که گنجی ببیند فقیر که نتواند از حرص خاموش بود