تا شعاع مهر از جیب تو روشن از طغرل احراری غزل 153

طغرل احراری

طغرل احراری

طغرل احراری

تا شعاع مهر از جیب تو روشن می‌شود

1 تا شعاع مهر از جیب تو روشن می‌شود دامن هر ذره از آیینه خرمن می‌شود

2 پرده دیگر به مضراب غمش در کار نیست از بم و زیر جنون این ناله شیون می‌شود

3 نیست امکان تا به عرض آرم حدیث وصف او بس که از حیرت زبانم همچو سوسن می‌شود

4 وصل داری آرزو شو بسمل شوق طلب مشکلات درس در او حل از تپیدن می‌شود

5 حیرت ما گر شود سرگرم عرض مدعا جوهر آیینه یکسر چین دامن می‌شود

6 در حریم وصل او هر لحظه در بزم ادب آشیان مرغ رنگم از پریدن می‌شود

7 پیکر ما نیست محتاجی به تشریف دگر عاقبت این خاکساری کسوت تن می‌شود

8 طغرل از بهر ضیاء پرتو مهر رخش هر بن مو بر تنم مانند روزن می‌شود

عکس نوشته
کامنت
comment