-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به راهی میکشد عشقم که پیدا نیست پایانش خضر نبود عجب گر گم کند ره در بیابانش
2 اگر هردم بود صد عهد و پیمان با رقیبانش نیندیشم که آن پیمانشکن سست است پیمانش
3 شب وصل است و مینالم که شاید چرخ پندارد که باز امشب شب هجر است و دیر آرد به پایانش
4 به دانایی برد طفلی چو عقل از پیر، کی حاجت به تعلیم دبیرش باشد و حبس دبستانش؟
5 به دامی تا نیفتاده است مرغی در گلستانی چه داند جایی هست خوشتر از گلستانش؟
6 نباشد در بری آن دل که نبود مهر دلدارش نیاید بر تنی آن جان که نبود عشق جانانش
7 کسی کو راه یابد در حریم وصل او باید چه باک است از جفای پاسبان و جور دربانش
8 چو بر سر رهروی شوق حرم دارد چه باک آری به هر گامی اگر در پا خلد خار مغیلانش؟
9 (سحاب) از چشم آن خورشیدوَش باشد نهان بنگر دو چشمم چون سحاب و قطرههای اشک بارانش