1 آن دست زنان و پای کوبان پیوست زین پیش گذشتن من از کوی تو هست
2 آن دست مرا کنون بر آورد از پای و آن پای مرا کنون در افگند ز دست
1 ای توتیای دیدهٔ من خاک کوی تو کم گشته آبروی من از عشق روی تو
2 همچون نسیم خلد بود نزد من بقدر بادی که او نشان دهد از خاک کوی تو
1 رایت شرع و ملک منصورست آیت علم عدل مشهورست
2 بخداوند خسروان خاقان که جهانش مطیع و مأمورست
1 دیدار تو ، ای جان جهان ، راحت جانست روی تو تماشاگه عشاق جهانست
2 در خد تو ، آفت دین ، زایش دینست در جعد تو ، ای راحت جان ، کاهش جانست