- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هست با خلعت گلگون قدت ای حور سرشت الفی کش قلم صنع به شنگرف نوشت
2 جامه گلگون من آن طرفه نهالیست که دهر آبش از خون جگر داد از آن روز که کشت
3 خلعت آل تو آن آتش ابراهیم است که نهانست درو نزهت گلهای بهشت
4 گلبن از گلبدن آراست تو با جامه آل ظاهر است این که درین پرده که خوبست و که زشت
5 جامه آل تو میخواست بدوزد که فلک رشته جان من آغشت به خونابه و رشت
6 هرکجا دامن گلرنگ کشیدی ای گل گشت برگ گلی از خون سرشکم هر خشت
7 همهدم میل فضولی به قبا گلگونیست چه کند آب و گلش دهر بدین رنگ سرشت