با تو است آن یار دائم ور تو یکدم از شمس مغربی غزل 30

شمس مغربی

آثار شمس مغربی

شمس مغربی

با تو است آن یار دائم ور تو یکدم دور نیست

1 با تو است آن یار دائم ور تو یکدم دور نیست گرچه تو مهجوری ازو، وی از تو مهجور نیست

2 دیده بگشا تا ببینی آفتاب روی او کافتاب روی او از دیده ها مستور نیست

3 لیک رویش را بنور روی او دیدن توان گرچه مانع دیده را از دیدنش جز نور نیست

4 جنّت ارباب دل رخسار جانان دیدن است در چنین جنّت که گفتیم زنجبیل و حور نیست

5 گر ترا دیدار او باید برآ بر طور دل حاجت رفتن چو موسی سوی کوه طور نیست

6 تو کتابی در تو مسطور است علم و هر چه هست چیست آن کاو در کتاب و لوح تو مسطور نیست

7 کور آن باشد که او بینا بنفس خود نشد کان که او بینا بنفس خویشتن شد، کور نیست

8 ناصر منصور گوید انا الحق المبین بشنو از ناصر که آن گفتار از منصور نیست

9 مغربی را یار شمس مغربی خواند بنام گرچه شمس مغربی اندر جهان مستور نیست

عکس نوشته
کامنت
comment