گویند محمد امین از خیام نیشابوری نوروزنامه 14

خیام نیشابوری

آثار خیام نیشابوری

خیام نیشابوری

گویند محمد امین بدان روزگار که امیرالمومنین بود بباغ اندر بر لب حوض نشسته بود، و انگشتری از یاقوت در انگشت...

گویند محمد امین بدان روزگار که امیرالمومنین بود بباغ اندر بر لب حوض نشسته بود، و انگشتری از یاقوت در انگشت می گردانید و بدین بیت مثل میزد: شعر ,

2 نفلق هاما من رجال اعزه علینا و هم کانوا اعق واظلما

و بدین معنی مامون را میخواست که او را خلاف کرده بود، دران میان از کنیزکیش خشم آمد آن انگشتری بخشم بروی زد، نگینش بجست و انگشتری و نگین هر دو در حوض افتادند، هر چند کسانی فرو رفتند و طلب کردند و حوض از آب تهی کردند نگینه باز نیافتند بجای نگین یکی سنگ سپید اندر وی نشسته بود، بس روزگار بر وی بر نیامد که طاهر اعور بیامد و با او حرب کرد و هم دران سرای مر او را بکشت، این قدر در معنی انگشتری گفته آمد، ,

عکس نوشته
کامنت
comment