1 گویند آن را که چون گل آراسته است و آن را که قدش چو سرو نو خاسته است
2 کآنرا که هلاکش از جفا خواسته بود او بی تو چنان شد که دلت خواسته است
1 چه عجب گر دلم از عشق تو در تاب و تبست؟ هر که در تاب و تبی نیست ازین غم عجب است
2 نخل آرد رطب اما چو قدت موزون نیست قد موزون تو سرویست که بارش رطب است
1 در خواب هم ز وصل تو کس کامیاب نیست کان دیده را که روی تو دیده است خواب نیست
2 غیر از بنای عشق کزین سیل محکم است نبود عمارتی که زاشکم خراب نیست
1 درین زمانه به هر گوشه بی زبانی هست که بر زبان همه را از تو داستانی هست
2 به آن رسیده جفایت که عاشقان زین پس نیاورند به خاطر که آسمانی هست