1 گویند آن را که چون گل آراسته است و آن را که قدش چو سرو نو خاسته است
2 کآنرا که هلاکش از جفا خواسته بود او بی تو چنان شد که دلت خواسته است
1 همین نه غیر رخ یار دید و هیچ نگفت که تنگ در بر خویشش گرفت و هیچ نگفت
2 به بوسه ی شدم امیدوار و از کین باز بجای عربده لب را گزید و هیچ نگفت
1 مانند من سگی سر کوی حبیب را باید کز آشنا نشناسد غریب را
2 دردا که دلبری نبود جز تو تا به تو چندی کنم تلافی رشک رقیب را
1 یا مرگ یا وصال ای کاش عنقریب یا این دهد خدایا آن کند نصیب
2 از عزت جهان چندین مخور فریب چون هر فراز آن دارد بسی نشیب