- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گویند به بلا ساقون ترکی دو کمان دارد ور زان دو یکی کم شد ما را چه زیان دارد
2 ای در غم بیهوده از بوده و نابوده کاین کیسه زر دارد وان کاسه و خوان دارد
3 در شام اگر میری زینی به کسی بخشد جانت ز حسد این جا رنج خفقان دارد
4 جز غمزه چشم شه جز غصه خشم شه والله که نیندیشد هر زنده که جان دارد
5 دیوانه کنم خود را تا هرزه نیندیشم دیوانه من از اصلم ای آنک عیان دارد
6 چون عقل ندارم من پیش آ که تویی عقلم تو عقل بسی آن را کو چون تو شبان دارد
7 گر طاعت کم دارم تو طاعت و خیر من آن را که تویی طاعت از خوف امان دارد
8 ای کوزه گر صورت مفروش مرا کوزه کوزه چه کند آن کس کو جوی روان دارد
9 تو وقف کنی خود را بر وقف یکی مرده من وقف کسی باشم کو جان و جهان دارد
10 تو نیز بیا یارا تا یار شوی ما را زیرا که ز جان ما جان تو نشان دارد
11 شمس الحق تبریزی خورشید وجود آمد کان چرخ چه چرخست آن کان جا سیران دارد