1 در دل غم یاریست که من می دانم اندو نگاریست که من می دانم
2 عمریست که جز عشق ندارد کاری دل عاشق کاریست که من می دانم
1 بسان چنگ بصد پرده می نهفتم راز فغان که ناله بی اختیار شد غماز
2 مرا چو نی غم غربت به ناله می آرد کجاست همدم و غمخواری غریب نواز
1 فلک ز دور مخالف مگر پشیمان شد که هرچه در دل ما بود عاقبت آن شد
2 مقیم زاویه محنت و بلا نشدیم مقام راحت ما خاک درگه خان شد
1 غمت در سینه ام جا کرد چون بیرون شود یارب و گر ماند چنین حال دل من چون شود یارب
2 نمی خواهد شبی گیرم قراری بر سر کویش بلای بی قراری روزی گردون شود یارب