بی تو حرام است به خلوت نشست از سعدی شیرازی غزل 39

سعدی شیرازی

آثار سعدی شیرازی

سعدی شیرازی

بی تو حرام است به خلوت نشست

1 بی تو حرام است به خلوت نشست حیف بود در به چنین روی بست

2 دامن دولت چو به دست اوفتاد گر بهلی بازنیاید به دست

3 این چه نظر بود که خونم بریخت وین چه نمک بود که ریشم بخست

4 هر که بیفتاد به تیرت نخاست وان که درآمد به کمندت نجست

5 ما به تو یک باره مقید شدیم مرغ به دام آمد و ماهی به شست

6 صبر قفا خورد و به راهی گریخت عقل بلا دید و به کنجی نشست

7 بار مذلت بتوانم کشید عهد محبت نتوانم شکست

8 وین رمقی نیز که هست از وجود پیش وجودت نتوان گفت هست

9 هرگز اگر راه به معنی برد سجده صورت نکند بت پرست

10 مستی خمرش نکند آرزو هر که چو سعدی شود از عشق مست

عکس نوشته
کامنت
comment