ظلمست به تشویش دل اقبال از بیدل دهلوی غزل 2470

بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

ظلمست به تشویش دل اقبال نمودن

1 ظلمست به تشویش دل اقبال نمودن صیقل زدن آیینه و تمثال نمودن

2 جز صفر کم و بیش درین حلقه ندیدم چون مرکز پرگار خط و خال نمودن

3 گرم است ز ساز حشم و زینت افسر هنگامهٔ تب کردن و تبخال نمودن

4 ای شیشهٔ ساعت دلت از گرد خیالات گردون نتوان شد ز مه و سال نمودن

5 ما هیچکسان گرمی بازار امیدیم تسلیم متاع همه دلال نمودن

6 چون آبله آرایش افسر هوس کیست ماییم و سری قابل پا مال نمودن

7 فریاد که بردیم ز نامحرمی خلق اندوه زبان داشتن و لال نمودن

8 شد عمر به پرواز میسر نشد آخر چون شمع دمی سر به ته بال نمودن

9 پیری ز پر افشانی فرصت خبرم کرد شد موی سپید آب به غربال نمودن

10 بیدل به نفس آینه‌پردازی هستی‌ست دل جمع کن از صورت احوال نمودن

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر