-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بیپرده است و نیست عیان راز من هنوز از خاک میدمد چوگلم پیرهن هنوز
2 عمریست چون نفس همه جهدم ولی چه سود یکگام هم نرفتهام از خویشتن هنوز
3 چون شمع خامشیکه فروزی دوبارهاش میسوزدم سپهر به داغکهن هنوز
4 ای محو جسم دعوی آزادیت خطاست یعنی ز بیضه نیست برون پر زدن هنوز
5 عالم به این فروغ نظر جلوهگاه کیست شمع خیال سوخته است انجمن هنوز
6 فریاد ما به پردهٔ دل بال میزند نگذشته است پرتو شمع از لگن هنوز
7 اندوه غربت آب نکردهست پیکرت گل نیست ای ستمزده، راه وطن هنوز
8 آسودگی چو آب گهر تهمت من است دارد ز موج دامن رنگم شکن هنوز
9 مرگم نکرد ایمن از آشوب زندگی جمع است رشتههای امل در کفن هنوز
10 یک جلوه انتظار تو در خاطرم گذشت آیینه میدمد ز سراپای من هنوز
11 برق تحیرم چه شد از خویش رفتهام پرواز من بر آینه دارد سخن هنوز
12 خاکستری ز آتش منگل نکرده است دل غافل است از نمک سوختن هنوز
13 از بینصیبی من غفلت هوا مپرس درخون تپید شوق و نگشتم چمن هنوز
14 بیدل غبار قافلهٔ هرزه تازیام مقصد گم است و میروم از خویشتن هنوز