1 سیب و گل و سیم دارد آن دلبر من سیبش ز نخ و گل دو رخ و سیمش تن
2 بنگر برخ و دو زلف آن سیم ذقن تا لاله بخروار بری ، مشک بمن
1 آمد به سمرقند شه از رغم عدو اینک ملک مشرق بدخواهش کو
2 گریبغو و جیحونش نظر دید افزون پل بر جیحون نهاد و غل بر یبغو
1 بجستند تاراج و زشتیش را بآکج کشیدند کشتیش را
1 غنودستند بر ماه منور خط و زلفین آن بت روی دلبر
2 یکی را سنبل نو رسته بالین یکی را لالۀ خود روی بستر