نسخه دارد لعلش از چشم از اسیر شهرستانی غزل 699

اسیر شهرستانی

آثار اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

نسخه دارد لعلش از چشم حیاپرداز خویش

1 نسخه دارد لعلش از چشم حیاپرداز خویش بسکه حرف آهسته گوید نشنود آواز خویش

2 دام هستی گر نه سرمش گرفتاری شود نامه ای را می توان کردن پر پرواز خویش

3 شمع بالین را غبارم دامن غیرت زند بعد مردن هم نخواهد عشق روشن راز خویش

4 شمع و گل ارزانی پروانه و بلبل اسیر ما و استغنای صیاد شکار انداز خویش

عکس نوشته
کامنت
comment