- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آن دهد در گریه پند ما که با ما دشمن است هرکه می گیرد شناور را به دریا دشمن است
2 هر که را دل در درون شادست با بیرون چه کار شمع را خلوت نگهبان است و صحرا دشمن است
3 خود مگر از در درآیی ورنه از ما تا به تو صد بیابانست و در هر گام صد جا دشمن است
4 دل آن آزرده تر داریم کازارش کنند خصمی خود می کند هرکس که با ما دشمن است
5 خون ز چشم کاروانی ریخت در بازار مصر هر که را یوسف بود کالا به سودا دشمن است
6 تا غمم گردید مونس کلفتم با کس نماند دوست چون هم خوابه گردد مو بر اعضا دشمن است
7 های های گریه ای باید که دل خالی کند ورنه چون در دل گره باشد مداوا دشمن است
8 گر بهار آید «نظیری » ور خزان با من مگوی خاطر مشغول عاشق را تماشا دشمن است