1 به جایی میرسد شوقی که الفت راهبر دارد پر پرواز طوطی رنگ برگ نیشکر دارد
2 دلی از کین مردم پاک می بینی چه می دانی که از بیجوهری این تیغ جوهر بیشتر دارد
3 سری در جیب کش چون قطره سیر بحر هستی کن حباب از خود نمایی سر به بالین خطر دارد
4 به این سرعت کدامین درد دل را مختصر سازم تپد در سینه چون دل بال مرغ نامه بر دارد
5 ز داغ لاله کاران سبزه الماس می جوشد بهار عافیت سرچشمه از خون جگر دارد
6 نگه دزدینش بیند دو عالم طرفه تر این است نظرباز وفا بیتابی بحر دگر دارد
7 نگردد رنج پاس خاطر روشندلان ضایع صدف در جوش طوفان تکیه بر آب گهر دارد
8 اسیر از دشت دل مجنون دماغی می برد بویی که از هر سایه خاری بهاری در نظر دارد