- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از آن می خوردن عشقست دایم کار من هر شب که بی من در خراباتست دایم یار من هر شب
2 بتم را عیش و قلاشیست بی من کار هر روزی خروش و ناله و زاریست بی او کار من هر شب
3 من آن رهبان خود نامم من آن قلاش خود کامم که دستوری بود ابلیس را کردار من هر شب
4 برهنه پا و سر زانم که دایم در خراباتم همی باشد گرو هم کفش و هم دستار من هر شب
5 همه شب مست و مخمورم به عشق آن بت کافر مغان دایم برند آتش ز بیتالنار من هر شب
6 مرا گوید به عشق اندر چرا چندین همی نالی نگار من چو بیند چشم گوهر بار من هر شب
7 دو صد زنار دارم بر میان بسته به روم اندر همی بافند رهبانان مگر زنار من هر شب