1 شاهد آن نیست که موییّ و میانی دارد بندهٔ طلعتِ آن باش که آنی دارد
2 شیوهٔ حور و پری گر چه لطیف است ولی خوبی آن است و لطافت که فُلانی دارد
3 چشمهٔ چشمِ مرا ای گلِ خندان دریاب که به امّیدِ تو خوش آبِ روانی دارد
4 گوی خوبی که بَرَد از تو؟ که خورشید آن جا نه سواریست که در دست عِنانی دارد
5 دل نشان شد سخنم تا تو قبولش کردی آری آری سخنِ عشق نشانی دارد
6 خَمِ ابرویِ تو در صنعتِ تیراندازی بُرده از دستِ هر آن کس که کمانی دارد
7 در رَهِ عشق نشد کَس به یقین محرمِ راز هر کسی بر حَسَبِ فکر، گُمانی دارد
8 با خرابات نشینان ز کَرامات مَلاف هر سخن وقتی و هر نکته مکانی دارد
9 مرغِ زیرک نزند در چمنش پرده سرای هر بهاری که به دنباله خزانی دارد
10 مدعی گو لُغَز و نکته به حافظ مفروش کِلکِ ما نیز زبانی و بیانی دارد
معنی شعر:
فریب زیبایی ظاهری محبوب را مخور. به سیرت و منش نیک نیز توجه کن و بدان که زیابیی رخسار و خط و خال فریبنده از بین رفتنی است. راز عشق خود را با کسی بگو که درد عشق داشته باش.