از غم نمی‌خورد دل اهل جنون از قدسی مشهدی غزل 81

قدسی مشهدی

آثار قدسی مشهدی

قدسی مشهدی

از غم نمی‌خورد دل اهل جنون شکست

1 از غم نمی‌خورد دل اهل جنون شکست در حیرتم که خاطرم از غصه چون شکست

2 تا حرف ناامیدی مجنون شنیده‌ام دارد دلم ز طره لیلی فزون شکست

3 زان گل که کوهکن به سر از زخم تیشه زد صد خار رشک در جگر بیستون شکست

4 در خیمه‌گاه شعله که داغ است نام او دل را سفینه بر سر گرداب خون شکست

5 پیوسته دیگران ز قدح باده می‌خورند ما خورده‌ایم از این قدح واژگون شکست

6 ای آنکه بر شکستن رنگم خوری دریغ بشکاف سینه را و دلم ببین که چون شکست

7 رفتی و از خمار برون‌رفتنت ز بزم بر روی نشاه رنگ می لاله‌گون شکست

8 یک سو شکست زلف تو یک سو شکست دل غمخانه مرا ز درون و برون شکست

9 جز من که بخت نیک مرا کارساز نیست از عافیت نخورده کسی تا کنون شکست

10 قدسی نکرده سعی کسی در شکست ما ما را رسد همیشه ز بخت زبون شکست

عکس نوشته
کامنت
comment