- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ندارد آنقدر قطع از جهان غفلت اسبابم به جنبش تا رسد مژگان محرف میخورد خوابم
2 نفس در دل گره دارم نگه در دیده معذورم خطی از نقطه بیرون نیست در دیوان آدابم
3 مگر ترک طلب گیرد درین ره دست من ورنه چو آتش دور میافتم ز خود چندانکه بشتابم
4 خزان پیش از دمیدن بود منظور بهار من کتان در پنبگی میداد عرض سیر مهتابم
5 به امید قد خم گشته محمل میکشد فرصت مگر پیری ازین دریا برون آرد به قلابم
6 به فکر خود فتادم معبد تحقیق پیدا شد خم سیر گریبان رفت و پیش آورد محرابم
7 چو آتش گرمی پهلو ندیدم جز به خاکستر درین دیر هوس دامن زدند آخر به سنجابم
8 به سعی بیخودی هم از عرق بیرون نمیآیم زطبع منفعل تاگردش رنگست گردابم
9 خدا از انفعال میکشیهایم نگهدارد مزاج شرم مینایم، در آتش خفته است آبم
10 من بیدل نبودم اینقدر پروانهٔ جرأت دم تیغ تو دیدم ذوق کشتن کرد سیمابم